عشق
درباره وبلاگ


سلام خیلی ممنون که به وبلاگ من اومدید نظرسما باعث تغییرات اساسی در وب به سلیقه ی شما می شود

پيوندها
koshti kaj
gahar drod
زنی که شوهر زیبایش را با اسید کشت
داستان متفاوت از یک عشق18+
داستانک
جوانان بخوانند
فراماسونری چیست؟
اعتیاد
تاریخچه فوتبال
بسکتبال
فراماسونری
شوری سنج اب اکواریوم
کمربند چاقویی مخفی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق و آدرس hemat12.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 6
بازدید کل : 11626
تعداد مطالب : 3
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
احمد همت خواه

آرشيو وبلاگ
مهر 1391
شهريور 1391


آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
شنبه 25 شهريور 1391برچسب:جواد نکونام, :: 5:9 بعد از ظهر :: نويسنده : احمد همت خواه

بیوگرافی جوادنکونام

1-نام:جواد

2-نام خانوادگی:نکونام

3-متولد:16/6/59(خودش میگه متولده مهرماهه ولی ما به سندنگاه میکنیم-بین خودمونم بمونه که جوادمتولده 58ولطف کرده شناسنامشو یه سال کوچیک گرفته)تشویق

4-شماره شناسنامه:8-074468-048(تعجب نکنینسوال شماره  شناسنامش 10رقمیه!چون جوادخان رفته المثنی لحاظ کرده اینجوری شده آخه متولدین 67 به قبل شناسنامه هاشون 4یا5رقمی یاکمتربوده حالاشماببخشینش)کف کردین نه؟

5-محل صدور:تهران(مگه میشه یکی ساکن ری باشه بعد شناسنامشوازتهران بگیره؟البته شایداون موقع ری ثبت احوال نداشته!)

6-نام پدر:محمدحسن       شغل شریفش:بازنشته نیروی هوایی والانم مربی نونهالانه

7-نام مادر:فاطمه مهتدی     خانه دار     چادری هم هست

8-قد:١٨۶

9-وزن:٧٨

10-وضعیت تاهل:مجرد وگفته تاپایان فوتبالش زن نمیگیره چون میخوادبیشتر کنارخانوادش باشه(چه خانواده دوست!)

11-ازاین که خبرنگارا بیشترازخانوادش دنبال ازدواجشن تعجب میکنه!

12- 4فرزندن وفرزنده دوم خانواده تشریف دارن

13-مهدی متولد56داداش بزرگشه ومتاهله ویه دخترداره

14-محسن متولده64وسربازیم رفته ومسعودمتولده 68-مجردم هستن البته تویه نوبتن...تارمانی که آقاجوادهست اوناجسارت نمیکنن که!

15-خونشون تویه ری بوده ولی الان تهرانسرزندگی میکنن

16-وقتی پاساژگلدیس افتتاح شدآقاجواد یه مغازه کوچولوونازوشیک خرید داد دست داداشاش ولی الان اون گالری روبیخیال شده رفته تویه میلادنوریه گالری دیگه به اسم گالری نکونام افتتاح کرده وداده دست داداشاش (اشتغال زایی روحال میکنین؟)

17-عاشق گل تاج خروس وشمع دونیه(گلاشم مثل خودش خاصه)

18-عاشق قرمه سبزیه

19-ورزش موردعلاقش تکواندوست البته بعده فوتبال

20-رنگ آبی وسفیدرودوست داره البته صورتی(چه ضایع)هم هست

21-اتوبان صدرومیدونه ولیعصررو دوست داره(مگه اینام دوست داشتن دارن؟حتما دارن دیگه)

22-ماشیناش الانBMWسفیدوقبلشBMWآبی نفتی وقبل ترش زانتیانقره ای بوده(فقط صورتیش کمه)

23-طرفداره استقلاله واون موقع که تویه پاس بودموقع پخش بازی هایه استقلال خونشون مثل یه استادیومه کوچیک می شده وهروقت استقلال میباخته زنگ میزده به بازیکناواذیتشون میکرده.

24-برنامه ورزشیه موردعلاقش به قول خودش برنامه عزیزه نوده

25-تویه گزارشگرامزدک رو دوست داره(همه عادل رو دوست دارن این برعکسه!)

26-وقتی بچه بوده یه بچه خیلی تنبل وتن پروروسنگدل وبی احساس بوده(نگین چراخواستینم بگین تابهتون بگم)

27-الانم که بزرگ شده به قول خودش یه آدم مغرور،احساساتی(برخلاف دوران کودکیش)،خرافاتیه.باغریبه هاهم حال نمیکنه(البته ازنوع ایرانی چون واسه خارجی ها خوب بچه هاشونو بغل میکنه)چه هوادارچه غیرهوادار

28-دوتاسگ داره که سفیدن ولی اسماشون رنگیه

29-بارونو دوست داره وموقع بارون دلش میگیره ولی این دلتنگی روهم خیلی دوست داره (اینوبگم که فقط ازپشت پنجره بارونو نگاه میکنه)

 

30-عاشق آهنگ هایه شاد(ماآخرنفهمیدیم آهنگ های غمگینه رضاصادقی رودوست داره یا آهنگای شاده جونی جونم یارجونم...)وشلوغیه(خدابهش 100تابچه بده تادورش حسابی شلوغ بشه)

31-بدترین دوران زندگیش بعدازسوختگی،مصدومیت پاش بودکه به قول خودش مثل یه تیکه گوشت یه جاافتاده بوده وگریه میکرده(مردکه گریه نمیکنه)

32-ازسرعت متنفره

33-    12جورغذابلده باتخم مرغ درست کنه(من بمیرمم تخم مرغ نمیخورم)

34-خبرنگاراروهم خوب بلده بپیچونه

35-مامانش وخودش باهوادارایه دختربدرفتاری میکنن(خصوصاازنوعه ایرانی)

36-راستی دوبار خواستگاری رفته وقتی که تویه پاس بوده یه بار عروس خانم نه گفته دفعه بعدم اون حاضرنشده عروس خانومو ببینه(فکرکنم بعد دفعه اول که تویه ذوقش زدن تصمیم گرفته ازدواج نکنه)ازاون به بعدم هروقت حرف ازخواستگاری شده اینقدر شارلاتان بازی درآورده که بیچاره مامانش اینا تسلیم شدن

وای هرچی مینویسم تموم نمیشه،چقدراطل(اطلاعات) دارم من...خسته شدم ازبس نوشتم بقیش باشه واسه بعد

اینقدرعکسایه خوشگل ازجوادی دارم که هیج جاندیدین ونخواهین دید حالا اگه زیاداصرار کنین شاید دوتاشوگذاشتم آخه اینقدرنازه میترسم اصرارکنین همه رو بذارم

عجب آپی شدا!خوبه اولین بارم بود...خوشتون اومد؟دلتون میادتااینجابیاین نظرنذارین؟

راستی اگه شماره شناسنامه مسعودشجاعی رونمیدونین بگین تابگم یکم بخندیم!خنده

این دوتاالان تویه اسپانیان ولی همه لژیونرهای خارجی واسه بازی برگشتن کشورشون...چه بدنگران



ادامه مطلب ...
 
جمعه 17 شهريور 1391برچسب:عشق, :: 11:39 بعد از ظهر :: نويسنده : احمد همت خواه

و خداوند عشق را آفرید.....

 

غنچه از خواب پريد و گلي تازه به دنيا امد، خار خنديد و به گل گفت : سلام و جوابي نشنيد خار رنجيد ولي هيچ نگفت... ساعتي چند گذشت گل چه زيبا شده بود ، دستي بي رحمي آمد نزديک، گل سراسيمه ز وحشت افسرد.. ليک آن خار در آن دست خزيد وگل از مرگ رهيد ..صبح فردا که رسيد خار با شبنمي از خواب پريد گل صميمانه به او گفت :

سلام

 

کوچيک تر که بودم فکر مي کردم بارون اشک خداست ولي مگه خدا هم گريه مي کنه چرا بايد دل خدا بگيره!!!! دوست داشتم زير بارون قدم بزنم تا بوي خدا

رو حس کنم اشک خدا را تو يه کاسه جمع کنم تا هر وقت دلم گرفت کمي بنوشم تا پاک و آسماني شوم! آسمان که خاکستري مي شد دل منم ابري مي

شد حس ميکرم که آدما دل خدا رو شکستند و يا از ياد خدا غافل شدند همه مي گفتند باران رحمت خداست ولي حس کودکانه من مي گفت خدا دلش از دست آدما گرفته.

 

شبی از پشت یک تنهایی نمناک وبارانی , تورا با لهجه گل های نیلوفر صدا کردم.

 تمام شب را برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم.

 پس ازیک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس تورا از بین گلهایی که

در تنهاییم رویید, جدا کردم.

   وتو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی:

 دلم حیران وسرگردان چشمانی است رویائی..

 ومن برای دیدن زیبای آن چشم , تورادردشتی از تنهایی وحسرت رها کردم.

  همین بود آخرین حرفت....؟

 ومن بعد از عبور تلخ وغمگینت ...

حریم چشمهایم رابرروی اشکی از جنس غروب ساکن ونارنجی خورشید وا کردم.

  نمیدانم چرا رفتی؟

 نمیدانم چرا؟ شاید خطا کردم.. وتو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی ,

 نمیدانم کجا,تاکی , برای چه؟

  وبعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت ,

وبعد از رفتنت رسم نوازش در غمی  خاکستری گم شد.

 وگنجشکی که هرروز از کنار پنجره با مهربانی دانه برمیداشت,

تمام بالهایش غرق در اندوه غربت شد..

 وبعد از رفتن تو آسمان چشم هایم خیس باران بود, وبعد از رفتنت انگار کسی حس کرد ,

 که من بی تو تمام هستی ام را از دست خواهم داد.

  کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در لحظه خواهم مرد ,وبعد از رفتنت دریا چه بغضی   کرد. کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد, ومن با آنکه میدانم هرگز یادمن را با عبور      خود نخواهی کرد,

 هنوز آشفته چشمان زیبای توام...

  برگرد!

 ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد,

 وبعد از این همه طوفان ووهم وپرسش وتردید,

  کسی از پشت قاب پنجرا آرام وزیبا گفت:

 توهم در پاسخ این بی وفایی ها بگو,در راه عشق وانتخاب آن خطا کردم.

 ومن در حالتی مابین اشک وحسرت وتردید کنار انتظاری که بدون پاسخ و دست من واوج

 پاییزی ترین ویرانی یک دل میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر

       نمیدانم چرا؟

 شاید به رسم عادت وپروانگی مان

       بازبرای شادی وخوشبختی باغ قشنگ       

                                                          آرزوهایت دعا کردم..... 

 

خسته از زندگیم

 

 

 

نیمه شب آواره وبی حس وحال*********در سرم سودای جامی بی زوال

پرسه ای آغاز کردیم در خیال********دل به یاد آورد ایام وصال

ازجدایی یک شش ماهی می گذشت****یک شش سال ازعمررفت وبرنگشت

دل به یاد آورد اول بار را********خاطرات اولین دیدار را

آن نظر بازی آن اسرار را ********آن دوچشم مست آهو وار را

همچورازی مبهم وسربسته بود******چون من ازتکرار او هم خسته بود

آمد وهم آشیان شد با من او********همنشین وهمزبان شد با من او

خسته جان بودم که جان شدبامن او***ناتوان بود و توان شد با من او

دامنش شد خوابگاه خستگی*******این چنین آغاز شد دلبستگی

وای ازآن شب زنده داری تا سحر***وای ازعمری که با او شد به سر

مست اوبودم زدنیا بی خبر*******دم به دم این عشق می شد بیشتر

آمدودرخلوتم دمساز شد*********گفتگوها بین ما آغاز شد

گفتمش درعشق پابرجاست دل*****گرگشایی چشم دل زیباست دل

گرتوزئرمان شوی دریاست دل****بی تو شامه بی فرداست دل

دل زعشق روی توحیران شده*****درپی عشق تو سرگردان شده

گفت: درعشقت وفادارم بدان******من تورا بس دوست میدارم بدان

شوق وصلت رابه سردارم بدان****چون تویی مخمور خمارم بدان

باتو شادی می شود غم های من****با تو زیبا می شود فردای من

گفتمش عشقت به دل افزون شده****دل زجادوی رخت افسون شده

جز توهریادی به دل مدفون شده****عالم از زیبایت مجنون شده

برلبم بگذاشت لب یعنی خموش****طعم بوسه از سرم بردعقل وهوش

درسرم جزعشق مریم سودا نبود***بهرکس جزمریم دراین دل جا نبود

دیده جز برروی مریم بینا نبود****همچومریمه من هیچ گلی زیبا نبود

خوبی مریم شهره آفاق بود********در نجابت در نکوهی تاخت بود

روزگاراما وفا باما نداشت*******طاقت خوشبختی مارا نداشت

پیش پای عشق ماسنگی گذاشت****بی گمان ازمرگ ما پروا نداشت

آخره این قصه هجران بودوبس****حسرت ورنجه فراوان بودوبس

یاره ما را از جدایی غم نبود******در غمش مجنون و عاشق کم نبود

برسر پیمان خود محکم نبود******سهم من از عشق جز ماتم نبود

با من دیوانه پیمان ساده بست*****ساده هم ان عهدوپیمان را شکست

بی خبرپیمان یاری گسست*******این خبر ناگاه پشتم را شکست

ان کبوتر عاقبت ازبند رست******رفت وبا دلدار دگر عهد بست

باکه گویم اوکه همخون من است***خسم جان و تشنهءخون من است

بخت بدبین وصل او قسمت نشد****این گدا مشمول ان رحمت نشد

عاشقان راخوش دلی تقدیرنیست****با چنین تقدیر بد تدبیر نیست

از غمش با دود و دم همدم شدم****باده نوشه غصهء مریم شدم

مست ومخموروخراب ازغم شدم***ذره ذره آب گشتم کم شدم

آخر آتش زد دل دیوانه را*******سوخت بی پروا پره پروانه را

خاطراتم را توبیرون کن زسر****دیشب از کف رفت فردا را نگر

عاشقی را دیر فهمیدی چه سود***عشق دیرین گسسته تاروپود

گرچه آب رفته باز آید به رود****یوسفه بیچاره اما مرده بود

 

 

بياامشب به من محرم شواي اشک

بياامشب توهم باغم شواي اشک

بيا بنگر دلم تنها شده باز
بيا قلب مراهمدم شو اي اشک

من ان گلبوته خشک کويري
بيابرروي من شبنم شواي اشک

رهاکن ميل ماندن دردو چشمم
توجاري بررخ زردم شواي اشک

 

بيا ارام من در بيقراري
تسلي بخش من هردم شواي اشک

بيابغض سکوت سينه بشکن
به چشم خشک من شبنم شواي اشک

دلم مجروح درد غربت تو
به روي زخم دل مرهم شواي اشک

دلم ازدردهجران نالدامشب
بيادرمان بر دردم شو اي اشک

این زندگی است ومن همانند کبوتری درآن بال بال میزنم بهتر است عشقی نباشد اگر قرار است این شود بهتر است عشق بمیرد

مرگ عشق

احمد همت خواه  hemat12